Jong Kooks birthday

امشب ساعت 7
تولد با استعداد ترین مکنه کیپاپه... تولد تنها طلای کیپاپ :
تولد کسی که توی ١٥ سالگی هم رپر شد، هم خواننده و رقاص اصلی...! ولی نه عادی... توی هرکدومشون حرفه ای فعالیت کرد :
کسی که از دوازده سالگی... به جای بازی و خوش گذرونی، ساعت ها میرقصید و میخوند تا بتونه موفق بشه
کسی که هیچکس حتی جرعت نکرد تا لقب "مکنه طلائی" رو ازش بگیره...
کسی که هم پای هیونگ هاش حرکت میکرد، کسی که ساعت ها خیره به دست شوگا و رپمان مینشست تا بتونه تکست بنویسه... 
کسی که هیچوقت به استعدادهاش قانع نشد و همیشه دنبال پیشرفت رفت!!
کسی که روی استیج جلوی همه زانو زد جلوی هیونگش و بند کفشش رو بست... وقتی که هیونگش به خاطر آهنگ نمیتونست خم بشه...
کسی که روی استیج جلوی هم زانو زد و کفش هیونگش رو برداشت و کرد پاش... وقتی که هیونگش به خاطر رقص نمیتونست کفشش رو برداره...
کسی که همیشه نگران هیونگ هاش بوده... به خاطرشون غذا نخورد، نخوابید، نگران ایستاد، منتظر موند...!

کسی که فقط ١٥ سال سن داشت و از نظر نتیزن ها و اعضای گروه خوش پوش ترین فرد گروه انتخاب شد... آره اون فقط ١٥ سال سن داشت و بدون کمک هیچ استایلیستی بهترین لباس هارو انتخاب میکرد! :
مکنه ای که هیچوقت روی استیج لخت نشد... همیشه از جلوی مجری های دختر فرار کرد... از مسیر دخترها کنار رفت اینقدر که گفتن فوبیای دختر داره...! ولی با این وجود همیشه به جذاب بودن معروفه... و میلیون ها طرفدار دختر داره. 

کسی که هیچوقت تلاش نکرد شاخ به نظر بیاد... هیچوقت مغرور نشد... همیشه صادقانه از آیدل های مورد علاقش تعریف کرد...! بدون خجالت گفت که عاشق جاستینه، عاشق جی دراگونه، عاشق آی یوئه...! ولی با همه اینا هنوزم شاخ ترین و با استعدادترین مکنه کیپاپه... :fire:
کسی که با وجود سن کمش... بارها و بارها معروف ترین وکال های اصلی کیپاپ رو شکست داد...!
کسی که حتی اگر صداشو نکشه، حتی اگر داد و نعره نزنه... حتی اگر آروم آهنگی رو زمزمه کنه بازم صداش اینقدر لطیف و آرامش بخشه که انگار صداش از بهشت اومده
کسی که با پولش ماشین و خونه چند میلیونی نخرید تا خبرش رو توی سایت ها بزنن... به جاش با پولش برای هیونگ هاش شام خرید و برای خانوادش خونه خرید

کسی که صادقانه توی آهنگش از خانوادش تشکر کرد... از خانواده و مادرش خواست که دیگه سختی نکشن، دیگه اذیت نشن... چون دیگه پسر کوچیکشون هست که پول دربیاره! از پدرش خواست که دیگه سرکار نره... دیگه خسته نشه... چون پسر کوچیکش هست که به جای اون کار کنه 
کوکی به هممون یاد داد که در کنار درس خوندن میشه دنبال آرزوهامون بریم  یاد داد که خانواده مهم ترین قسمت زندگیه... بهمون انگیزه داد تا تلاش کنیم... تا موفق بشیم... تا بتونیم یک سقف و تکیه گاه امن

آرمیا نظرتون چیه یه جشن بگیریم؟ برای کیوتمون؟